۱۱.۱۰.۸۷

تصور بفرمایید(۵)

تصور بفرمایید دارید متن نوشته یک نویسنده و منتقد فارسی زبان ساکن مرزپرگهر را می خوانید و برسید به این جمله:« فضاهای گروتسک داستانهای این مجموعه....» بعد یک چهل ثانیه خیره شوید به کلمه «گروتسک» هی بالا پایینش کنید ، فتحه و ضمه سرش بگذارید تا دو زاری همیشه کجتان بیفتد (فاینالی!!) که بعله گروتسک خودمان. معنی و مفهوم این کلمه به زبان شیرین پارسی شاید بشود عجیب و غریب و پیچیده، غیر واقعی و پر نقش و نگار... اما توضیح و معنای واقعی کلمه:


Merriam-Webster's Dictionary:
Main Entry: 1 gro·tesque
Pronunciation: \grō-ˈtesk\
Function: noun
Etymology: Middle French & Old Italian; Middle French, from Old Italian (pittura) grottesca, literally, cave painting, feminine of grottesco of a cave, from grotta
Date: 1561
1 a: a style of decorative art characterized by fanciful or fantastic human and animal forms often interwoven with foliage or similar figures that may distort the natural into absurdity, ugliness, or caricature
b: a piece of work in this style
2: one that is grotesque

سال نو

چند سالیست عادت کرده ام سال نو را اول ژانویه حساب کنم، چند سال اول لیست تغییرات و تصمیمات هم نوشتم. قید لیست نوشتن را اما دو سه سالیست زده ام، افاقه نمی کرد و آب در هاون کوبیدن بود. اما یکی دو سالیست آرام آرام در زندگیم تغییر می دهم و به خیال خودم، خودم را بهتر می کنم. محدودیتهایم را پذیرفته ام، سرم به کار خودم است. قصد تغییر دنیا و بهتر کردن مردم و بردن جایزه نوبل را هم دیگر ندارم! همین که باشم و زندگی کنم و به کارهایم برسم برایم کافی است. اصلا گاهی می خواهی در را به روی همه ببندی و خودت باشی و خواسته ها و آرزوهایت، کمی اسرارآمیز شوی و برای دلت زندگی کنی. چه لزومی دارد که توضیح بدهی چه چیزی را می پسندی و چرا، بنشین زندگی کن و حض لذتهایت را ببر؛ اینهمه توجیه و تفسیر ضرورتی ندارد.

۵.۱۰.۸۷

تصور بفرمایید (۴)

تصور بفرمایید هی این صفحه وبلاگتان را باز کنید ببینید نگارنده پست تازه نگذاشته، هی از ته دل نفرینش کنید! آنوقت نیمه شب تبزده و بی خواب هی شعر بگویید و کلمه ردیف کنید، هذیانهای وقت جنون؛ ناپرهیزیهای تب آلود... تصور بفرمایید که هی بخوانید و بخوانید و بعد در یک کلمه جواب گفتن بمانید. اصلا انگار حرف زدن یادتان رفته باشد. آنقدر کلمه توی ذهنتان چرخ بزند که نتوانید پنج تایشان را مرتب کنید محض یک جواب... همه اش تقصیر این تب است و این سردرد... بگو شاید باور کنم!