۱۸.۹.۸۳

مي ترسيدم وبلاگم ماهنامه بشه، ديگه نبايد نگران باشم... ماهنامه شده!!!اينهم پست اين ماه، فقط براي خالي نبودن عريضه...
- بين فشار پروژه ها و شب زنده داريهاي اجباري براي تمام كردنشان و سر و كله زدن با آدمهايي كه قول و قرار سرشان نمي شود و احترامي براي تو و حقوقت قائل نيستند، بدترين چيز سر و كله زدن با كساني است كه حس رقابت يا حسادتشان بيش از عقل سليمشان است... شرح داستان؟... تا نيمه نوشتم و پاكش كردم به گفتنش نمي ارزد!
روش جديدي كه ناخودآگاهم براي مبارزه با فشار عصبي و استرس انتخاب كرده حرف زدن است يا به قولي bablling، چون هرچه فشار بيشتر مي شود حرفهايم كم معنيتر!!! تازه كشف كرده ام جديدا انشاي ذهني هم مينويسم....
شايد ترم آينده بايد كمتر درس بگيرم!!!
-هوا سرد شده و روزها خاكستري...تپه ها مه آلود و رنگهاي سبز درخشان... باران گاه به گاه و نم نم و رخوتي كه بدجوري به جان مي نشيند... جاذبه خانه و گرماي پتو و ليوان شير كاكائوي گرم يا چايي و آبليموي دم غروب... يك كاسه سوپ گرم يا آش رشته... و خيالي آسوده... رويا هايي ساده و آرزوهايي دست يافتني...
گاهي اما همينها چه دور و نا ممكن مي شوند...
( به قول مادر عزيز باز سندروم ”شب امتحان“ام عود كرده!!!)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر