۲۲.۱۱.۸۶

بهار

تقویم و تاریخ را کنار بگذار. بهار بی دعوت و آهسته آمده. تپه ها سراسر سبزند، آسمان آبی روشن و پر از ابرهای پنبه ای سفید. کنار جاده، گلهای زرد و نارنجی تک و توک سربرآورده اند. آن رشته کوه سپیدپوش هم در دورترین افق مشرق، برج و باروی شهر پریان است پیچیده در وهم و ابر.
منم و سبکی و نشاط و یک حس شیرین و لطیف. تعلق و یگانگی... من و دنیا، من و باد، من و این غروب گلگون و کبود
و روحی که بر فراز تپه های سبز دور چرخ می زند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر