۱۳.۱۲.۸۷

رسیده، نارسیده

همه رزهای باغچه جوانه زده اند، بوته سنبل یک هفته است که گل کرده، دیگر کم کم دارد پژمرده می شود. درختها پر شکوفه اند، ارغوانها پر گل... هوا گرم، تپه ها سبز، آسمان صاف، لباسهای زمستانی توی گنجه.
«بهاردلکش رسید و دل به جا نباشد...»
من هنوز جایی به دنبال عید می گردم، انگار روزی باید اعلام شود سبزه بگذارید و آب زنید راه و بوقی و کرنایی... این اسفندهای ساده و گیج کننده را هنوز یاد نگرفته ام دوست بدارم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر