۲۵.۳.۸۸

فریاد

دلم کتاب شعرهای خسرو گلسرخی را می خواهد، همان که وقت آمدن جایش گذاشتم به حساب اینکه زبانش قدیمی و بیربط شده. دلم همه آن فریادهای از ته دل، همه آن شور را می خواهد... زبان اعتراضم را گم کرده ام... دلم پشت بامهای تهران را می خواهد تا فریاد بزنم... تا بگویم شرمتان باد! یک دنیا صدا، یک طوفان اعتراض در گلویم، بر سینه ام نشسته... نفس کشیدن سخت شده... کاش تهران بودم...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر