۱۲.۵.۸۸

تصور بفرمایید (۱۲)

تصور بفرمایید تمام این سالها جلوی خودتان را گرفته اید که مقایسه «اینجا» و «آنجا» نکنید و سر به حسرت تکان ندهید... بعد آنوقت یک روز وسط جاده بعد دیدن علامتها و چراغها و تابلوهای هشدار که کارگران مشغول کارند و بسته بودن یک خط از چند صد متر پیشتر، برسید به قسمتی از جاده در حال تعمیر. کامیونها و کارگرها را رد کنید (خیلی آرام و آهسته و با فاصله) و بعد در آخر قبل از باز شدن خط تعمیری ببینید دو شیر فشار قوی آب نسب کرده اند و تریلرهای حامل سنگ و خاک از بینشان رد می شوند تا چرخهایشان شسته شود و بعد وارد جاده شوند.
تصور بفرمایید این نکتهٔ کوچک یعنی وارد نکردن سنگ و کلوخ به جاده ناگهان برایتان بشود سمبل تمام تفاوتهای «اینجا» و «آنجا»... تصور بفرمایید بغض کنید چنانکه...
تصور بفرمایید دو روز تمام فقط بتوانید زمزمه کنید: «...دلم گرفته، ای دوست هوای گریه با من...»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر