۱۱.۱۲.۸۸

غرور

حیوان وحشی مغرور است و مستقل. از پرنده و چرنده حرف نمی زنم. منظورم شیر و ببر و پلنگ و گرگ است، اربابان حیات وحش، پادشاهان کوه و جنگل و صحرا. الغرض این بزرگان دنیای وحش اگر زخمی و بیمار و دردمند باشند، ناله و فغان راه نمی اندازند و خودشان را برای آدمها و باقی جانوران لوس نمی کنند. اصلاً زنجموره کردن کار گاو و گوسفند است که کسی هست نازشان را بکشد و بعد هم کاردی به گردنشان بگذارد. سلطان جانواران با آنهمه دبدبه و کبکبه، با آن عظمت و غرور، گوسفند و الاغ که نیست که ناله و مویه کند. آن وحشی مغرور، زخم خورده و دردمند اگر باشد می رود می گردد یک گوشه ای، کنجی، غاری، سوراخی بین سنگها یا شکافی در تنه درخت پیدا می کند چمبره می زند، سرش را فرو می کند زیر دستهایش و در سکوت درد می کشد. صدایش، ناله اش را کسی نمی شنود. حالا یا خوب می شود یا صبر می کند تا بمیرد ولی محتاج کمک نمی ماند.
غار ما این روزها ته گنجه لباسهاست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر