۱۶.۶.۸۹

شب بیداری

«شب بیداری» مرض غریبیست که اگر یک شب گرفتارش شوید بر بدترین دشمنتان هم نمی پسندیدش. اصولاً خیلی آرام و بی سروصدا شروع می شود. شما به تمام تشریفات پیش از خوابتان می رسید. لباس خواب پوشیدن و مسواک و غیره و ذالک، می روید توی تخت، کتاب و مجله تان را ورق می زنید، دو سه تا خمیازه می کشید، چراغتان را خاموش می کنید و بعد هم خوابتان می برد.
مدتی بعد (اگر خوش شانس باشید دو سه ساعت بعد، اگر خیلی بد شانس باشید یک ربع یا نیم ساعت بعد)، از صدایی از خواب می پرید، حالا صدای پریدن گربه از روی میز به زمین باشد یا بسته شدن در ماشینی در خیابان یا رد شدن عابری از پای پنجره اتاق. چرخی می زنید سرتان را می برید زیر پتو یا ملافه، غری می زنید و سعی می کنید به دنیای خواب برگردید. پنج شش تا چرخ سیصد و شصت درجه و دو سه باری جابه جا کردن بالشتان و بینهایت بار پس زدن ملافه و دوباره روی خود کشیدنش بعد تر، به این نتیجه می رسید که تشنه اید. می روید آب می خورید، سری به گربه ها می زنید، پنجره را چک می کنید، بر می گردید توی تخت. سعی می کنید بخوابید.
باز هم خوابتان نمی برد. نیم ساعت بعد، یک لیوان دیگر آب، دستشویی رفتن (احتمالاً)، چک کردن خیابان از پنجره، مطمئن شدن که گربه ها خوابند، جابه جا کردن بالش.... یک ساعت بعدتر همچنان.....
دو سه ساعت بعد، پس از نوشیدن پنج شش لیوان آب، چندین بار دستشویی رفتن، لگد کردن بالشتان برای هزارمین بار، سر و ته شدن توی تختخواب برای دفعهُ دهم، چهار بار چک کردن همهُ دروپنجره های خانه، سه بار بیدار کردن همسرجان، دو بار بیدار کردن گربه ها و غذا دادنشان، کلاً به این نتیجه می رسید که خوابتان نمی آید. حالا اگر خوش شانس باشید و روز قبل خسته کننده ای نداشته اید، می شود کتابتان را بردارید، قید خواب را کلاً بزنید بروید بنشینید ته پستوی لباسها، در را ببندید که نور چراغتان همسر و گربه هاتان را بیدار نکند و تا خود صبح بخوانید! آن وقت ساعت ٨-٧ صبح برگردید توی تخت و بخوابید یا تمام روز را با سردرد طی کنید.
اما اگر بدشانس باشید و شدید خسته و توی تخت بمانید، راحتتان کنم؛ خودتان را بکُشید زودتر خلاص می شوید تا هی به ساعت نگاه کنید و گوسفند و خرس و گربه بشمارید و برای خودتان لالایی بخوانید و هی آرزوی خواب کنید! از ما گفتن بود!
حالا میان ما و شما، بدترش بر سرتان نیاید شانس آورده اید. بروید نذر و نیاز کنید شبِ دوم «شب بیداری » سراغتان نیاید!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر