۲۴.۵.۹۵

تصور بفرمایید (۶۳)


تصور بفرمایید صبح منگول بانو با کلی میو کردن و پای تخت نشستن و لیس زدن پای جناب بنده،  از خواب بیدارم فرموده اند. همینکه می ایستم با دم برافراشته و میومیوکنان به سمت راهرو می روند و خیلی ناز و مؤدب می نشینند و دو دستشان را می گذارند دو طرف جیرجیرکی* که دیشب کشته اند.
 جناب بنده چند ثانیه ناز و نوازششان کرده از شجاعت و مهارتشان در شکار تعریف می کنم. ایشان بلند شده سر به پایم می مالند و دوباره میومیوکنان و با دم برافراشته راهی آشپزخانه شده و در مقابل کابینتی که «پاداش»** هایشان در آن است نشسته، نگاهی به در کابینت می کنند، نگاهی به بنده و می فرمایند که «میوووووووووووو».
جناب بنده فرمانبری نموده و چند تکه «پاداش» می گذارم روبرویشان.
یعنی در عمرمان  هیچوقت  به این خوبی خرفهم نشده بودیم!



*جیرجیرکها اینجا یک نوع آفت محسوب می شوند و اگر وارد خانه شوند علاوه بر سوراخ کردن زیر قرنیزها با تمام شب آواز خواندنشان مزاحم خواب ما هم هستند.
**«پاداش» یا جایزه یا treats  تکه های غذای خشک مخصوصی است که به شدت بوی ماهی می دهد. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر