۲۲.۱.۸۴

كوتاه است. لحظه ايست. زود مي گذرد, مي گريزد. مثل وقتي شيري مهتاب در گودي دستت مي نشيند و قطره قطره از لاي انگشتانت مي چكد. مثل وقتي سردي موج پاهايت را نوازش مي كند و حس تيز زنده بودن در تمام وجودت مي پيچد. مثل وقتي يك جرعه, يك ذره تمام حواست را بيدار مي كند و وسوسه ات مي كند براي بيشتر. مثل وقتي يك پرنده همه روحش را در آوازش مي ريزد و تو مي داني ديگر هرگز آن لحظه, آن آواز تكرار نخواهد شد. مثل وقتي آسمان مسي رنگ غروب همه ذهنت را پر مي كند و حس مي كني درهاي بهشت به رويت باز شده اند. مثل وقتي خيره برق دو چشم مي شوي و لحظه اي در آتشبازي نگاه سبزي غرق. يك لحظه است.زود مي گذرد. مي چكد و محو مي شود. مي رود و بر نمي گردد. درياب... اين لحظه را...

۱ نظر: