۱۸.۱۰.۸۳

شعله شمعي كه بلرزد و قطره اي كه سر ريز مي كند از لبه شمع، تمام طول عاجي رنگش را طي مي كند و در دامنش مي نشيند...
دانه شبنمي كه از لبه يك گلبرگ سر بخورد، چين و شكن گل را تعقيب كند، لطافتش را قاب بگيرد تا به كاسه گل برسد و آرام خط ساقه را دنبال كند...
نگاهي كه درد پرش كند آنقدر كه لبالب شود و همه آن ديواره ظريف منحني را پر كند واز سر خميده و طولاني آن مژه بنشيند روي گونه تا تمام قوس لطيفش را طي كند و از نوك چانه روي لباس بچكد و ناپديد...
قطره باراني كه روي انحناي برگي بنشيند و ذره بيني شود كه شيار هاي برگ را تعقيب كند، دوتا شود؛ تقسيم شود تا تمام برگ را بپوشاند، طي كند و وقتي به تيزي انتهاي برگ رسيد باز يكي شود كه رها شود دقايقي تا باز زمين...
قطره قطره، چكه چكه، باران.... مدتهاست كه مي بارد گاه نم نم و نازنين و قطره قطره، گاهي مثل همين حالا؛ شلاقوار، وحشي، سركش، رگباري...
قطره قطره، قطره قطره، چكه چكه، چكه چكه...

هیچ نظری موجود نیست: