۲.۴.۸۸

خانه ام آتش گرفته است، آتشی جانسوز آتشی جانسوز...
...هر طرف می سوزد این آتش...
...آی فریاد، آی فریاد،
آی فریاد....

۲۹.۳.۸۸

یاد

زمزمه می کنم: «...بگذرد این روزگار تلختر از زهر...»
تکرار می کنم: «پایان شب سیه سپید است...»
و این جمله مورد علاقه من و یک دوست بسیار قدیمی: «... تا ریشه در آب است امید ثمری هست..»

۲۵.۳.۸۸

فریاد

دلم کتاب شعرهای خسرو گلسرخی را می خواهد، همان که وقت آمدن جایش گذاشتم به حساب اینکه زبانش قدیمی و بیربط شده. دلم همه آن فریادهای از ته دل، همه آن شور را می خواهد... زبان اعتراضم را گم کرده ام... دلم پشت بامهای تهران را می خواهد تا فریاد بزنم... تا بگویم شرمتان باد! یک دنیا صدا، یک طوفان اعتراض در گلویم، بر سینه ام نشسته... نفس کشیدن سخت شده... کاش تهران بودم...

۲۲.۳.۸۸

انتظار

سخته نه؟ سخته بشینی منتظر که نتیجه آرا بالاخره اعلام بشه؟ سخته درست وسط همه حرفا و بحثا با اینکه همه می دونن امید بستن بیهوده است باز هم بگی حالا شاید که نکردند، که اینقدر بیشرمانه تقلب نکردند... شاید... درست مثل نشستن به انتظار اینکه مریض عزیزت جان به در می برد یا نه، آنهم وقتی همه دکترها جوابت کرده اند... سخته نه؟ دردش دیوانه ات می کنه همونطور که چهار سال پیش... وقتی یک روز تمام از شدت اضطراب حتی نتونی سرجات بشینی... وقتی داری از نگرانی دیوونه می شی... سخته...
ما تا کی باید دل ببندیم؟ تا کی باید تماشا کنیم که امیدهامون بر باد می شن؟ تا کی باید وقتی حرف از دولتمان می شود سر از شرم به زیر بندازیم؟ تا کی...؟
«...بر کجای این شب تیره بیاویزیم قبای ژنده خود را؟...»

۲۱.۳.۸۸

جاده (۲)

جاده خانم مسیر خانه به مدرسه مدتیست پیراهن کرم پوشیده اند با راههای سبز پررنگ و دسته گلهای سفید بزرگ. دامنشان هم گل ریزه های زرد دارد با ساقه های بلند سبز تیره. شما بفرمایید ما چه رنگی بپوشیم که کنار جناب ایشان بی رنگ و حال به نظر نرسیم؟!
در ضمن : "من به موسوی رای می دهم."

۲۰.۳.۸۸

سبز باشیم

چهار سال است که به هیچ سایت خبری وصل نمی شوم. چهار سالست که در مورد ایران هیچ چیز نمی خوانم. اگر در مجلسی کسی بحثی را شروع کند یا حرف را عوض می کنم یا با کس دیگری حرف دیگری را شروع می کنم. سه سالست که کتاب تازه به فارسی نخوانده ام. فارسی خواندن و نوشتنم محدود به وبلاگ نویسی و وبلاگ خوانی شده. ایمیل که می زنم نصفش انگلیسی می شود. حرف که می زنم از هر پنج کلمه دو تا انگلیسیست. نه سالست که ساکن مرزپرگهر نیستم و فقط سه بار به ایران سفر کرده ام. با اینهمه جمعه رای می دهم:
"من به موسوی رای می دهم."