۲۹.۱۰.۸۵

گل, عطر, خاطره

تصويري از داستاني و سطري از ترانه اي و بوييدن عطري, عجيب ياد گل يخ را زنده كرده برايم و اينكه سالهاست گل يخ نديده ام و نبوييده ام. آخرين خاطره ام از درخت كوچك نحيف پر از گليست ميان يك ميدان سپيد برفپوش; وقتي كه حتي سبزي كاجها هم زير برف مدفون شده و عطر لطيفشان پيچيده در سرما.
و پامچال كه پس از چندين زمستان سال پيش توفيق روئيتش دست داد.
و نرگس كه هست حتي در همين باغچه پشت پنجره ولي بي عطر و انگار كه بي روح. و نمي دانم كسي در اين سالهاي نبود من به خاطر داشت اولين نرگس فصل را براي مادر هديه ببرد يا نه.
و مريم كه دلم براي بوييدنش تنگ است و هر چه جسته ام خوش بويش را نديده ام اينجا.
و گل چاي و محبوبه شب و ياس بنفش...
چه خاطراتي كه به ياد آورده نمي شوند. چه عطرهايي كه فراموش شدند. چه تصويرهايي كه دلم هوايشان را كرده.
با اين همه ناشكري نبايد, بوته گل محمدي ام شاداب است و گل سرخ كميابم رشك همه گلهاي عالم!

۱ نظر:

ناشناس گفت...

aare ghorboonet beram, be khaater daashtim. vali 2 saalist ke baaghcheye koochake hayaate khaane, kamo bish por az golhaye narges mishavado madar niz be yaade to ke hamishe avalin narges raa be oo hedye midaadi, be moroore khaateraate gozashte mipardazado aarezooye salamati o movafaghiate rooz afzoon barayat darad...