۲۷.۱۲.۸۵

این کیست این، این کیست این...

مسخره نیست آخر یک هفته پرکار، غروب یک روز شلوغ، شصت مایل بکوبی و راهی را بروی که نازنین-همسر صبح یکبار رفته و عصر برگشته و حالا باز... آنهم برای دو ساعت نشستن در یک سالن شلوغ همراه با جماعت هموطن که وقت و ساعت هم سرشان نمی شود و فکر می کنند همه جا می شود کلاس گذاشت و نیم ساعت بیشتر دیر رسید، آنهم برای چه؟ یک کنسرت؟ جوابم معمولا منفی است مگر کنسرت حسین علیزاده باشد و گروه هماوایان.
سه تار نوازی استاد که بی مثال است، همراهش نوای تنبور و دف و تنبک(ضرب) و تار و رباب و کمانچه هم اضافه کنید و دو خواننده خوش صدا، بزمی می شود که تمام خستگی روز در همان نیم ساعت اول برنامه فراموشتان و بعد لذت است و شور است و جادوی موسیقی ناب. انتخاب اشعار بینظیر بود و بجا. همراهی دو خواننده زن و مرد زیر و بم دلنشینی به قطعات داده بود و انعکاس و جابجایی کارشان را زیباتر کرده بود. ناله کمانچه، آوای بم رباب، تنوع نواهای ضرب و دف و البته سه تار... و سکوت... اوج و حضیض... رزم و بزم... افسوس و افسوس و افسوس... و صد البته عیدانه!
باز که می گردی فقط شور است در وجودت پیچیده و طنین آن همه آوای بی بدیل.حس کمبود فرهنگمان کمی جبران شد و اعصابمان قدری آرام گرفت.
موسیقی انرژی است جاری و پاک و رها، جذب کردنش اما هنر می خواهد و شاید آموزش!

هیچ نظری موجود نیست: