تصور بفرمایید که شدید ذوق کرده اید که فیس بوک در ایران هم باب شده و شما جمعی از دوستان سالها گم شده را یافته اید. بعد تصور بفرمایید که یک بنده خدایی که آخرین بار ماه اول ترم اول سال اول دانشگاه جفنگی پرانده و شما بعد از آن حتی یک سلام و علیک هم با هم نکرده اید و مرده و زنده تان هم برای هم مهم نبوده، برایتان تقاضای دوستی بفرستد. حالا شما هم خبطی کرده باشید و اوج محبوبیت اورکات هشت نه سال پیش جناب ایشان را به صرف همدوره بودن اضافه کرده بوده باشید(!)، سوال اینکه آیا باید همان اشتباه را تکرار کنید؟!
بگذاریدش به حساب بزرگ شدن و عاقل شدن و این حرفها(!!!)، تصور بفرمایید با چنان لذتی دکمه «نادیده گرفتن» را بزنید که انگار دنیا را دودستی تقدیمتان کرده اند!
پینوشت ۱: تصور بفرمایید اگر این نوشته دسته بندی داشت می رفت در مقوله «صغری خانمی!» و کوچکی دنیای نگارنده را ببخشایید!
پینوشت ۲: حالا چه اصراری دارند بعضیها که حتماً اضافه شوند به لیست دوستان بعضیها که وقت همدانشگاهی و همکلاسی بودن هم دوست هم نبوده اند؟!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر