تصور بفرمایید که بعد از سالها به دیدار قوم و خویشان عزبز نایل آمده اید (یعنی آمده اند به دیدنتان!). بعد تصور بفرمایید که گروهی از خویشان نازنین ابراز لطف کرده بفرماییند که چرا جناب شما اینقدر پیر و زار و نزار شده اید. بعد تصور بفرمایید که مادر عزیز در اقدامی بیسابقه مشت محکمی بردهان این یاوه گویان کوبیده و بفرمایند که دختر عزیزشان نه فقط چین و چروکی بر چهره ندارند که حتی قامتشان همچنان مثل گذشته قلمی و باریک است!* بعد تصور بفرمایید تمام نورچشمان فامیل (حتی آنها که پنج تا ده سالی کوچکترند) در این سالها یال و کوپالی به هم زده باشند و چین و شکنی بر چهره...
بعد تصور بفرمایید که شما طی چهل و هشت ساعت گذشته اش فقط شش ساعت خوابیده بوده باشید!
بعد باز تصور بفرمایید که مادر عزیز درست از روز بعد در جهت جبران این نقیصه برآمده شما را پرواری بسته باشند!*
بعد هم لطفا تصور بفرمایید که این پست خودش رفته در مقوله صغری خانومی!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر