سخته نه؟ سخته بشینی منتظر که نتیجه آرا بالاخره اعلام بشه؟ سخته درست وسط همه حرفا و بحثا با اینکه همه می دونن امید بستن بیهوده است باز هم بگی حالا شاید که نکردند، که اینقدر بیشرمانه تقلب نکردند... شاید... درست مثل نشستن به انتظار اینکه مریض عزیزت جان به در می برد یا نه، آنهم وقتی همه دکترها جوابت کرده اند... سخته نه؟ دردش دیوانه ات می کنه همونطور که چهار سال پیش... وقتی یک روز تمام از شدت اضطراب حتی نتونی سرجات بشینی... وقتی داری از نگرانی دیوونه می شی... سخته...
ما تا کی باید دل ببندیم؟ تا کی باید تماشا کنیم که امیدهامون بر باد می شن؟ تا کی باید وقتی حرف از دولتمان می شود سر از شرم به زیر بندازیم؟ تا کی...؟
«...بر کجای این شب تیره بیاویزیم قبای ژنده خود را؟...»
«...بر کجای این شب تیره بیاویزیم قبای ژنده خود را؟...»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر