۱۳.۷.۸۸

«تا صبح دولتت بدمد...»

همانجا، همان گوشه،
ته همان چاه وانفسای خشکیده،
من شب زنده داری می کنم.
جامم خالی و چشمم پر،
دنبال من نگرد!
من امشب با دلم
قراری گذاشته ام.

هیچ نظری موجود نیست: