به قضا و قدر و قسمت باور ندارم. تقدیر را نمی توانم بپذیرم. نمی توانم قبول کنم سرنوشت انسان را دستی بر سنگ می نویسد. من به انتخاب باور دارم، به تلاش، به مسئولیت پذیری. به این باور دارم که تمام انتخابهایم، ترسهایم، تردیدها، تآملها، ریسک کردنها یا محتاطانه عمل کردنها راهم را مشخص می کنند. به هدف رسیدن یا نرسیدنم را استقامت و تلاشم و کیفیتِ کارم تعیین می کند نه چرخش تاسی یا خدایی مهربان یا پروردگار ظالمی. باور دارم همانگونه که مردمانی که از فکر کردن و تصمیمگیری می ترسند به مذهب روی می آورند تا بر اساس قوانین معلوم و ساده ای بی دردسرِ فکر و جستجو زندگی کنند و مشکلاتشان را به پیامبر و پاپ و مرجع تقلید می سپارند؛ انسانهایی که از مسئولیت پذیری و دیدن نتیجهٔ اعمالشان می ترسند به قضا و قدر و شانس و بخت و قسمت معتقد می شوند تا بتوانند کم کاری و کوتاهی و نابیناییشان را به گردن قدرت دیگری بیندازند. چقدر کوچکی و جبونی و بزدلی می خواهد از خود سلب مسئولیت کردن... نه، من به علت و معلول باور دارم و ایستادن و دیدن نتیجهٔ اعمالم چه خوب و چه بد. تنها چیزی که می توانم به قسمت حواله کنم مرگ است که برایش چاره ای نیست هنوز و زمانش معمولاً نامعلوم.
«اگر به حرکت دستی کلاف به انتهایش برسد
پس این تکاپوی خلاقِ بی انتها از بهر چیست؟»*
*مفیستوفلس (ابلیس) ، نمایشنامهٔ فاوست اثر گوته.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر