۱۱.۱۱.۹۴

تصور بفرمایید (۵۹)


تصور بفرمایید پس از مدتها تصمیم می گیرید از بعدازظهر آفتابی یک روز زمستانی کمال استفاده را ببرید. صندلیتان را لق لق کنان تمام سطح حیاط به دنبال می کشید تا آن نقطهٔ مرموز که معادلهٔ بیشترین آفتاب و کمترین باد را کامل می کند پیدا کنید. در این فاصله سه-چهار بار به داخل خانه برمی گردید برای چک کردن تلفن، برداشتن کرم ضدآفتاب و پیدا کردن عینک آفتابیتان.... در نهایت در صندلی مستقر می شوید، پاها بالا، سر عقب، گردن چرخاندن چند  بار تا آفتاب توی چشمتان نباشد...هنوز پلک چشمانتان گرم نشده، صدای اره برقی از حیاط همسایه بغلی بلند می شود.
اه!!!!!!!    

هیچ نظری موجود نیست: