پنج روز است كه از سفر برگشته ايم...ذهنم هنوز پر از سر و صداست, به زندگي روزمره عادت نكرده ام... همچنان حواسم به جاده هاي سبز و پيچ در پيچ و كوههاي پوشيده از كاج و مه است... تلق تلق ماشين و... درياي خاكستري و محو شدنش در افقي خاكستريتر... ساحلي سفيد, دريايي لاجوردي و درختان تناور زمردي رنگ, شهر زيبايي كه انگار همين لحظه از قصه ها آمده, گالريهاي عكس, نقاشي, صنايع دستي, خانه هاي عروسكي و پوشيده از گل و مردم و سگهاشان... شلوغي, صدا, باز هم صدا... " تنها صداست كه مي ماند..."
از اين سفر هم فقط صداها مانده و گيجي و خستگي...
از اين سفر هم فقط صداها مانده و گيجي و خستگي...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر