پاییز می تونه زودتر از تقویم برسه. می تونه وقتی بیاد که لباسهای بافتنی و گرم رو از کیسه هاشون در می آری. می تونه وقتی بیاد که یه برگ زرد چنار از شاخه جدا می شه و هی چرخ می خوره و می رقصه تا برسه زمین. پاییز می تونه وقتی بیاد که حلقهء روی در رو عوض می کنی، وقتی یه شمع به شکل کدو می خری، وقتی یه شال گردن پشمالوی نرم پیدا می کنی.
پاییز می تونه وقتی برسه که داری ردیف انارها رو توی مغازه نگاه می کنی، وقتی دنبال کدو تنبل می گردی، وقتی یه کت مخملی نرم به تن می کنی، وقتی به غذاها زنجبیل و جوز و میخک و دارچین می زنی و طعم و عطر گرمشان مستت می کند.
پاییز می تونه زود بیاد وقتی به استقبالش بری. می تونه شاد باشه. می تونه همهء کسالتها و افسردگیهای تابستان را با یه نسیم از بین ببره.
۲ نظر:
پاییز میتونه زودتر هم بیاد... وقتی هیچکی دوستت نداره... وقتی بخاطره ملاحظه کاری، هرچی و هرکی رو که عاشقشی از دست بدی ..... وقتی واسه دیگرون بی اهمیت باشی ...
در این صورت اصلاً هم خوشایند و شاد نیست... خیلی دلگیره.... همه ی خوشی های گذشته رو هم با خودش میبره و محو میکنه..... مثل خرد شدن برگا زیر پات..... به همون خردی.. با همون صدای بلند دلت هم بشکنه... میتونه با یه باد تند و سرد همه ی خوشی ها و عشق و علاقه ها رو ببره ...
و تو می مونی و خودتو یه باده سرد و یه عالمه برگ خرد شده زیر پای دیگرون
این نظره قبلی هم من بودم ... آریانا.... چرا اینجا عربیه؟.. کلی هم error میده .... نمیشه اسم نوشت!
ارسال یک نظر