۶.۱.۸۹

قلمت را...

شوق رسیدن بسته های پستی فقط به باز کردن و لذّت بردن از هدایا نیست. مزه آن کارت تبریکهای دست نوشت ناز چیز دیگریست. عشق ما به نقشهای سنتی و کارهای استاد فرشچیان به کنار، آن دو-سه خط نوشته خواهران نازنینمان بیشتر دل می برد. بعد می شود که کارتها را بگذاری دم دست، چند بار در روز هی یواشکی بازشان کنی و بخوانی، هی حس کنی کنارشان نشسته ای و صدایشان را می شنوی.

بعد هی به خط آن یکی خواهرک از گل نازکترک نگاه کردن و هی دیدن تشابهاتش با دستخط خودمان. بعد یادآوری اینکه تمام اعضا خانواده کم و بیش یکجور می نویسند، گیرم که مادر جان «ی» هایش کشیده و شکسته باشد، خواهر جان سه نقطه هایش را دانه دانه بگذارد، آقای پدر «الف»هایش را بلند و خط برادر جان را خودش هم نتواند بخواند. اینها ظاهر ماجراست. آنچه پیوند می زند همه را دیدن قوسهای «نون» و «ی» پدر است در دستخط هر سه مان. اینکه هر سه «ه» اول کلمه و «میم» آخر را مثل مادر می نویسیم. فرقی نمی کند من سالها مشق خط کرده‌ٔ وسواسی نستعلیق نویس یا برادر نازنینی که حوصله برداشتن قلمش را از روی کاغذ نمی کند و همه کلماتش را به هم می چسباند یا خواهرکی که دندانه های «سین » و «شین»َش را تیزتر از باقیمان می نویسد، مهم این است که وقتی خط هر پنج تایمان را روی یک کاغذ ردیف کنی نه فقط تک تک شخصیتهایمان، که همهٔ تشابهات خانوادگی را هم تصویر کرده ای.

هیچ نظری موجود نیست: