۴.۴.۹۳

«...حیران نبودم، حیرانم کردی...»


گاهی یک سطر، یک دستنوشته، یک شعر ناتمام، یک تصویر، آتش می شود به خرمن آرامشت، یک لحظه تمام هستیت بر باد می رود... یک گرداب می شود که غرقت می کند شتابزده...روز و شبت را می بلعد... خرابت می کند، خراب...

هیچ نظری موجود نیست: