۲.۸.۸۷

تصور بفرمایید...(۲)

ما (به عنوان یک ملت) عادت کرده ایم تحت فشار و تنش زندگی کنیم. کلا راحت نفس کشیدن از یادمان رفته و به اسطوره هامان هم نپیوسته! نمونه اش این جناب که نه-دهم عمرش را برای خوشایند دیگران زندگی کرده! حالا تصور بفرمایید که دارید به خودتان یاد می دهید از زندگی لذت ببرید، یاد می گیرید که حرص مشکلاتی را که نمی توانید حل کنید نخورید، یاد می گیرید که برای خودتان زندگی کنید... بعد تصور بفرمایید که دیگران فکر کنند شما تبدیل به آدم سطحیی شده اید... بعد... تامل بفرمایید یک لحظه! حالا جواب جناب شما چه باید باشد؟ اگر خیلی صحیح تا اینجای کار را تصور کرده اید جواب این است:
آهای همه شما دیگران دور و نزدیک و آشنا و غریبه ، هر چه دوست دارید فکر کنید!

۲ نظر:

ناشناس گفت...

اولاً به من نگویید دور و غریبه!!
من شاید دور باشم، ولی تا دلتان بخواهد آشنا هستم! :)
دوماً، اگه واقعاً هرجور دوست دارم فکر کنم چرا ناراحت شدی؟ :d
کسی نگفت تو سطحی شدی.
گفتم این چیزای کوچولو، ارزش غصه خوردنو ندارن...
ببین ملت چه مشکلاتی دارن... اون وقت به جای تصور کردن و حسرت خوردن، باید خدا رو شکر کنی که بدون ناراحتی می تونی بری شال ابریشمی انتخاب کنی و بخری و بعد هم از پوشیدنش لذت ببری.
آخرشم این که : مگه اینجا رو نذاشتی که ملت نظر بدن... خب منم نظر دادم!
آخرترشم اینکه، جواب جناب من، این نیست ... جوابم اینه که :
سلام عزیز جونم .... چه خوب کردی اومدی به بلاگم سر زدی... ازینکه نظر دادی ممنون... خدا رو شکر، ما که خوش بختیم... ان شا الله بقیه هم همیشه خوش باشن...!
آریانا

شكيبا گفت...

شازده خانوم، ما چاکر شما هم هستیم! قدم رنجه فرمودید، منت گذاشتید، خوش آمدید... :) باز هم از این آشنانوازیها بفرمایید عزیز... مایه افتخار ماست شما خواننده این کلمات نالایقید!
خوب تحویل گرفتم؟ حال کردی؟ قهر نکن دیگه، خوب؟!!