۲۹.۱۲.۸۴

عيدتان مبارك. سال خوبي براي همه آرزو مي كنم.
در كنار دعاهاي هر ساله آرزوي دموكراسي و صلح و آرامش و حفظ تماميت ارضي ايران عزيز جزو دعاهايي است كه لحظه لحظه تكرار مي كنم. شايد افاقه كند... و تفال امسال:
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آيد
گفتم كه ماه من شو گفتا اگر بر آيد....

۲۱.۱۲.۸۴

وقتي بارون مياد...
وقتي بارون مياد, ميشه زندگي رو خلاصه كرد توي يه ليوان كاكائوي داغ و يه پتوي پشمالو و يه كتاب خوب يا يه چاي بابونه و عسل و خيره شدن به تپه هاي سبز و مه آلود...
وقتي بارون مياد, حفظ تعادل چتر و كيف دستي و كتابها و سوئيچ ماشين همزمان كار سختييه. كلاسور و كتابها سر مي خورن و چتر كج ميشه و بارون ميزنه توي صورتت. موهات خيس ميشه و به پيشونيت مي چسبه. جلوي پاچه شلوارت از بارون خيس ميشه, پشتش از شتك آب و گل خيابون و تو به خودت لعنت مي فرستي كه اصلا چرا از خونه بيرون اومدي...
وقتي بارون مياد و هوا تاريكه, توي خيابون شلوغ جلوتو خوب نمي بيني. شيشه ها مه ميگيرن و ديدن راهو برات غيرممكن ميكنن. بازتاب نور چراغهاي خيابون با خطهاي قرمز و سبزي كه از چراغ چهارراهها مياد قاطي ميشه و ديگه حتي نمي توني تشخيص بدي كدوم نور چراغ واقعييه كدوم بازتاب. گيج گيجي ميزني و هي به چشمات فشار مياري. سردرگمي و عصبي...
وقتي بارون مياد و باد زوزه ميكشه و خونه رو مي لرزونه, وقتي رگبار پر سروصدا به شيشه ها ميخوره و آسمون بي وقفه مي باره حس مي كني چقدر از آب و بارون و طبيعت بيزاري, چقدر افسرده اي, چقدر دلگيري...
وقتي بارون مياد و پيشي كوچولوت سعي مي كنه از پشت شيشه قطره هاي آبي رو كه سر ميخورن و از بالاي پنجره پايين ميان رو بگيره آرزو مي كني... آه...
وقتي بارون مياد, همه دنيا پيش نگاهت سبز و سفيد و خاكستري و زرد و... و باز هم سبزه. وقتي شهر زير پاهات توي حرير مه پيچيده شده, وقتي سبزي ناز درختاي تازه جوونه زده و نم نم بارون و موسيقي محبوبت خاطرات اسفند دور پونزده سالگيت رو به يادت مياره, خوشحالي كه زنده اي, خوشحالي كه بارون مياد, خوشحالي كه اسفند ماهه...