۹.۱۱.۸۴

برف
برف, عكس برف, عكس يك كوچه برفي توي تهران... مي توني پركهاي چرخان برف رو ببيني. پونزده سانتي باريده و همچنان...
ردپاهايي به سوي ناكجا آباد... سوي هيچستان... دلم مي خواست گلوله برفيي بسازم و به چسبانمش به داغي پيشونيم يا بكشمش روي چشمام تا اون دوتا رودخونه درجا يخ بزنن و سرازير نشن... دستم به شيشه ميخوره و بر ميگرده روي پشماي سر گربه كوچولوم...
.برف, كوچه, شهر, خانه و دستان همه عزيزانم از من دورند...چشمامو مي بندم و اون گلوله داغ تو گلومو قورت مي دم... نمي خوام پيشي كوچولوم از اشك خيس بشه...

هیچ نظری موجود نیست: