۵.۵.۸۳

دنبال چيزي مي گردم كه خودم هم نمي دانم چيست. هزاران كتاب را تمام كرده ام به عشق چيزي, حرفي كه ارضائم كند. اديان و فلسفه هاي مختلف اجتماعي را جسته ام به دنبال پاسخي كه سوالش را گم كرده ام و هنوز هيچ جوابي نيافته ام, هيچ چيزي كه راضيم كند.
"هستي نوريان" شخصيت اصلي رمان "جزيره سرگرداني" سيمين دانشور هم دچار نوعي سرگشتگي است. هركس از او انتظاري دارد. هركس به سويي مي كشدش. هيچ حزب و فعاليتي راضيش نمي كند. حتي قلبش به انتخابهايش در زندگي كمكي نمي كند. به قول خواستگار فلسفه دين خوانده بازاريش دچار "حيرت فلسفي" است. "هستي" در آخر داستان در شب عروسيش آرامگاه و مامنش را در وجود همان همسر مذهبي و پولدار پيدا مي كند...
وقتي اولين بار داستان را خواندم تلاش و روحيه "هستي" جذبم كرد.آخرين بار كه داستان را خواندم مايه عاطفي داستان درگيريهاي عاشقانه و انتخاب صحيح "هستي" به دلم نشست. امروز به اين مشكل -كه ديگر چيزي راضيم نمي كند و هنوز دنبال چيزي مي كردم كه نمي دانم چيست- فكر مي كردم و به ياد "جزيره سرگرداني" افتادم... ديدم تمام مشكلات "هستي" سه چيز ساده بيشتر نبود: محروميت از و نياز به سكس, عدم امنيت مالي, نداشتن جايگاه اجتماعي و همه اينها را ازدواج با يك روشنفكر پولدار حل كرد!
چقدر "حيراني فلسفي" بعضيها راحت مداوا مي شود!!! 83/5/5

هیچ نظری موجود نیست: